سلام .....
تویِ این غروبِ غمگین ،
با خدا تنها نشستم ...
حرفِ من ، اشکِ چشامه ،
آخه بغضمو شکستم .....
باز میخوام گریه کنم من ،
پُرَم از دلواپَسی ها ...
چشامم یاری نمیدن ،
تو روزایِ ناکسی ها .....
غَم و غربتِ غریبی ،
دل و قلبمو شکسته ...
خنجر از دستِ رَفیقِ ،
که تو کتفِ من نِشَسته .....
چِقَدَر سخته خدایا ،
توی این وحشتِ دنیا ...
همدمی نداشته باشی ،
تو باشی ، تو (داخل) آینه تنها .....
بویِ عادتِ شبونه ،
میده این ثانیه هامون ...
روزا تکراری و سردن ،
یخ زده ، مِثلِ دلامون .....
دلِ مردونگیامو ،
غمِ آدما سوزونده ...
اونا که اشکِ نداری ،
صورتاشونو پوشونده .....
ای خدااااا ، تو گفتی ؛ خوبی ( خوب بودن ) ،
همه دردی رو جوابه ...
پس چرا جوابِ خوبی ،
همیشه رنج و عذابه !!!!!
" ه.م غروب "
نظرات شما عزیزان:
درآینه نقش پشت سر، نورانی
درپیش ،سیاهیه پشت سر آیینه .....
زیباست اگرچه نخواندم چون صفحه بهم ریخته وخرابه اما میدونم که زیباست چون همیشه اینجوری بوده ومن چشم بسته همشو حس کردم قبل ازاینکه نوشته بشه...
سنگی که طاقت ضربه های تیشه را ندارد
لایق تندیس شدن نیست
درمقابل سختی ها مقاوم باش تا وجودت شایسته تندیس شدن باشد
به دریایی در افتادم . که پایانش نمی بینم
به دردی مبتلا گشتم .که درمانش نمی بینم !!!
تمام مطالب وبلاگتان را می خوانم ..
منتظر بودم تا دو مطلب را که تا امروز طلب دارم را بخوانم ولی نشد ..
ای کاش جیره ی روزانه ی بنده و دیگر خوانندگان تان را بیشتر می کردید ..
یک مطلب برای یک روز کم است ..
جسارت حقیر را به بزرگواری خودتان
ببخشید ...
در پناهش باشید .. بمانید .. تا همیشه
:: برچسبها: دل درد غروب , " ه, م غروب " , خدا , جوابِ خوبی , دلواپَسی , غربت , غریب , مردونگی , اشکِ نَداری , رنج و عذاب , غروبِ غَمگین , ,